قال شهيده

سلام مولاي مهربانممن هروقت با دل مهربانتان نا مهرباني کردم...شما با مهرباني پاسخ داديد!آمده ام بگويم :ممنون از لطفتان!از دعاهايتان...تاثير دعاها و کمک هايتان را تک به تک در زندگي ام احساس ميکنم!زندگي را برايم روشن ميکني چراغ قلبم...از زندگي و مرگ خود خبر ندارم... ادامه مطلب... قال شهيده...

مي خواستم وقف تو باشم تمام عمر...دنيا، برا خلاف آنچه که مي خواستم گذشت......آقا امروز دستم به نوشتن نمي رود!نميدانم ميخواهم از چه برايت بگويم..ميخواهم بگويم برايتان از دلم!از دلي که به لطف شما از همه چيز در کوتاه ترين مدت بريد...از دلي که به لطف شما قرارش شدهيئت و مزار شهدا و مداحي و روضه و هزاران چيز با ارزش ديگر...!دلي که به کرمتان شد جاي شما و بس!دلي که با وجود شما زنده است! و دلي که با عشق شما رشد و به خدا رسيد...دلي که قوت و نيرويش را از شما ميگيرد....هنوز از دلم بگويم؟هنوز از دل مهربانتان بگويم؟از شدت اين دوست داشتن شما، گاه دلم ميگيرد...دلم ميگيرد که در حوالي چشم هايم ندارمتان...هرچه خواستم دادي...اين من بودم که چيزهايي را خواستم که داشتن و نداشتنشان را به تو سپرده بودم...اين من بودم که با اينکه به شما سپرده بودم...ولي در ته دلم ترديد بود و خواستن...مرا ببخش که از ته دلم به شما اطمينان نداشتم...ميداني ديشب در انديشه چه بودم...که چه قشنگ است از امروز تا به ابد وقف تو باشم...و ناگهان اشک ها در چشم هايم حلقه زدند...ميدانيد چرا...فکر کردم شايد بقيه عمرم مثل گذشته بگذرد و....!و قال شهيده...

قالَ لَا تَخَافَا اِنَنِي مَعَکٌمَا اَسمَعٌ وَاَرَيفرمود مترسيد من همراه شمايم# مي شنوم  و  #مي بينمطه/46دلي که #قرص باشداز بودن تو ...ديگر نمي گيرد ...ديگر نمي لرزد ...قلبي که سرشار تو باشداز حضور تو ...سرد نمي شود ...تلخ نمي شود ... ادامه مطلب... قال شهيده...